میراث فکری علی شریعتی و اهمیت آن برای دوران کنونی

2 قوس روز تولد جامعه شناس و روشنفکر نامدار  علی شریعتی به سادگی گذشت. با اینکه بسیاری از روشنفکران جامعه افغانستان از او تاثیر پذیرفته است اما در مورد او نه کسی نوشت و نه هم از شخصی صدای بلند شد. در این مطلب میخواهیم پیرامون و اندیشه های دکتر هرچند به طور خلاصه مطالبی را یاداوری نماییم.

چنانچه دکتر علی شریعتی زنده بود، اکنون دهه هشتاد سن اش را تجربه میکرد. او 2 قوس 1312 در یکی از روستاهای مزینان از توابع ولایت خراسان متولد شد. در شهر مشهد مکتب خواند و لیسانس و فوق لیسانس را در رشته ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه همان شهر اخذ نمود. شریعتی با نبوغ خارق العاده و نیز بدلیل دریافت بالاترین درجه از میان همقطارانش دانشگاهیش توانست با بورس دولتی راهی کشور فرانسه شود و دست اخر بتواند دکترایش را در رشته تاریخ از یکی از بهترین دانشگاه های آن کشور بدست اورد.

تا به امروز در مورد شریعتی رساله ها و کتابها نوشته شده است. میزگرد ها و سمینار ها برپا گردیده است. پس چیز نو گفتن و یا هم نوشتن در مورد شریعتی یا دور از تصور است و یا هم تکرار بر مکررات محسوب می گردد. اما بدلیل موثر بودن نوشته های دکتر در یکی از برهه های زندگی ام و نیز بر شخصیت و افکارم  دینی را نسبت به ایشان بر گردن خویش احساس مینمایم. پندارم اینست که با نوشتن مطلب هر چند کوتاهی بمناسبت تجلیل از روز تولد او شاید بتوانم از سنگینی دینم بکاهم.

شاید شریعتی را از غریب ترین روشنفکرانی دانست که هم در طول حیات و هم بعد از مرگ مورد بی مهری فراوانی قرار گرفته است. شریعتی نه تنها در کشورهای همسایه مانند افغانستان غریب است بلکه غربت شریعتی در کشور زادگاهش نیز حس میگردد.  با اینکه بسیاری از روشنفکران نسل کنونی افغانستان متاثر از افکار اوست اما کمتر کسیست که از او در نوشته هایش و یا گفته هایش در مطبوعات و یا رسانه ها یادی نماید. با اینکه بعضی از نویسندگان بیدار ایرانی از شریعتی و افکارش مینویسند اما علت غربت شریعتی در کشورهای همسایه، منطقه و یا هم جهان به رسالت نکرده ایرانی ها بر میگردد. اینکه نکردند و یا هم نخواستند تا شریعتی را به دیگران بشناسانند. امروز تعداد معدود از کتاب های ایشان به زبان های زنده دنیا ترجمه شده است. امروزه کمترین دانشجو، محقق و یا هم استاد در دانشگاه های مطرح جهان از شریعتی چیزی میداند. حتی مراکز ایران شناسی، خاورمیانه شناسی و نیز حوزه های مطالعاتی ایران محور و خاورمیانه محور در دانشگاه های جهان کمتر با شریعتی آشناست. غربت شریعتی را در نبودن نام و آثارش در تحقیقات مرتبط با اسلام، ایران و خاورمیانه میبینیم.

شریعتی تا زنده بود، بسیاری بر مسلمانی او خرده گرفتند که اهل نماز و روزه نیست پس گفتن و نوشتن او را در مورد اسلام پوشالی تصور میکرد. با علم بر اینکه مستشرقین سرشناس دنیا امروزه مسیحی، یهودی و یا هم منکر خداست. از ملزومات است تا محقق ارزش ها و باور هایش بر برایند تحقیقش اثری نداشته باشد. به همین دلیل بر ابژکتویست علم تاکید شده و از سابژکتویست آن ممانعت به عمل امده است. بسیاری حریم ها را فراتر دریدند و خانواده اش را متهم کردند که پوشش اسلامی را رعایت نمیکند و بر مظاهر دین وقعی نمیگذارد. غافل از اینکه علت انحطاط تمدن اسلامی چسبیدن به ریش بود تا درک کردن ریشه های دین. با همین ذهنیت بود که بوعلی سیناها، فارابی ها و خیلی از فیلسوفان عقل محور و استدلالی جای شان را به غزالی ها، ملا صدراها و فیلسوفان سنت محور و دفاعی دادند. نقطه عطف نمودار انحطاط تمدن اسلامی از سعود به سقوط تکفیر بود و بس. بسیاری نیز اورا جاسوس اجنبی خواندند که ماموریت گرفته است تا اسلام را با نوشته ها و گفته هایش از بیخ و بن براندازد. غافل از اینکه او به قول حافظ آمده بود تا طرح نو در اندازد و نه بنیادی را بر اندازد. شریعتی را شاید یکی از علمبرداران سه حوزه ذیل دانست:یک، ایدولوژیک کردن دین و نقد ساختار کهنه و مندرس دین و دینداران. دو، تعریف جدید از روشنفکر. سه، تلفیقگر اسلام و سویالیسم.

او با اصول جامعه شناسی آشنا بود و به همین جهت با نگاه جامعه شناسانه به دین، ان را از قدسیت، آسمانی بودن، مختص عالمان و متکلمان بودن و نیز از حالت سکون و سکوت بیرون کشید. او با راهنمای عمل قرار دادن و ایدولوژیک کردن آن، دین را به زمین اورد و زمینی اش ساخت. قابل استفاده اش کرد و روحانی بودن و اخروی بودنش را از او ستاند. او با استفاده از ابزار عقل و منطق (ممکن فلسفه) شروع به معقول سازی دین کرد تا دین را تابع عقل و منطق نماید و معادله عکس ان را شکست. شریعتی با اینکار میخواست دین را با عقل و منطق بفهمد و از ان برای یافتن راه حل برای مشکلات جامعه استمداد جوید. فهم او از دین با بینش عالمان به دین فرق اساسی داشت. حوزه های عالم پرور ان زمان و یا شاید هم تا اکنون بیشتر خطیب پرور بود، واعظ تربیت میکرد و بیشتر بر جنبه سخنران بودن شخص تاکید میکرد تا سخندان شدنش. حوزه ها (مدارس دینی) هم از جنبه اقتصادی و هم از نظر مخاطب عوام زده بود. زیرا از معاش شان گرفته تا مستمعین شان وابسته به عوام بود و نمیتوانست خلاف میل آنان رفتار نماید. طلبه ها و بزرگان دینی بیشتر همراستا با سیاست حاکمان و نظام سیاسی بود و کمتر کسی حاضر بود در مقابل نظام حاکم حرفی بزند و یا هم حکمی نماید. در ضمن برای عالم دین، ایمان به رشته اش بیشتر مطرح بود تا نقد (شک و شبهه) کردن آن . افزون بر آن، رشته ی که عالمان در حوزه ها فرا میگرفتند بیشتر تقلیدی بود تا تحقیقی. زیرا ایمان با شک دو مقوله کاملا متضاد به هم هستند و همدیگر را بر نمی تابند.  طبیعی بود که شریعتی روشنفکر، دانشگاه دیده، صرف برای خطابت تربیت نشده بود، درس نخوانده بود تا فقط برای عوام حرف بزند بلکه امده بود تا خواص روشنفکر را از مسئولیت های شان اگاه نماید. برخلاف حوزه و حوزویان در سدد همراه شدن با حاکمان نبود بلکه راهش از راه حکام جدا بود. شریعتی میخواست با حرکتش کالبد مرده جامعه را زنده نماید. بر خلاف نگاه تفسیری عالمان به دین، میخواست با استفاده از دین تغییر وتحول ایجاد نماید. به قول دکتر سروش او امده بود تا ” مثلث ملک، ملا و مالک” را بشکند.

در هنگامه که روشنفکران ایران در باطلاق غرب زدگی غوطه ور بود و از خود و جامعه خود الینه شده بود، سر درگیربان خویش برده بود و به گوشه ی خزیده بود، به نوشتن و یا هم ترجمه اثار ادبی و فلسفی میپرداخت، شریعتی با کوبیدن بر ناقوس بیداری همگان را از خواب کرختی بیدار ساخت. او فاکتور اصلی روشنفکری را مسئولیت پذیری ان تفسیر کرد. به چند منبع بودن و آگاهی همه جانبه روشنفکر تاکید کرد. از روشنفکری سخن گفت که هم با سواد باشد، هم مسئول باشد، هم نقاد و هم مبارز.  او از روشنفکر میخواست برای تغییر در جامعه خود لحظه ی آرام نگیرد و دورن اش با طلاطم دائمی همراه باشد تا بتواند در تاریکی ها راهنمای مردم خود باشد.

شریعتی با تلفیقی از اسلام و سوسیالیسم توانست شور عظیمی را در محیط و اجتماع محل زیست اش ایجاد نماید. با استفاده از مشترکات این دو خالق ایدولوژی شد و فورانی را در جامعه ایجاد نمود. از عدالت گفت، از یکدستی جامعه گفت، از ظلم طبقات نخبه شکایت کرد، از جامعه بی طبقه سخن راند و دست آخر راه تحول در ساختار اجتماعی و سیاسی را انقلاب دانست و همه را به ان تشویق نمود. در اصل او افکار ابودز را با مارکس به هم اویخت تا بتواند مدینه فاضله مورد خواست این دو را بنا نماید و شاهدش باشد.

در جمع بندی این سه مورد باید گفت: شریعتی با ایدولوژیک کردن دین، اسلام شیعی را راهنمای عمل قرار داد و با برجسته کردن نقش مبارزان تاریخ اسلام مانند ابوذر و حسین انان را به صورت الگو درآورد. با تعریف جدید از روشنفکری انان را مسئول خواند و بر نقش مبارزاتی شان تاکید بیشتر نمود تا همانند اسطوره های انقلابی تاریخ اسلام تاریخ ساز شوند. با جسپیدن به مشترکات اسلام و سوسیالیسم و با مدد گرفتن از مثلث دین، سرمایه و دولت مارکس به جنگ با مثلث تیغ، تسبیح و طلا رفت. در پایان قابل یاداوریست که نسل کنونی ما ممکن به ایدولؤژیک کردن دین و به خلق انقلاب و یا هم به تلفیق از اسلام و سوسیالیسم نیاز نداشته باشد اما بدون شک روشنفکران جامعه ما (افغانستان) با تعریف که دکتر شریعتی از روشنفکر دارد فاصله زیادی دارد. همین امر میرساند که شریعتی و افکار او تا هنوز رنگ نباخته است و چه بسا که منطبق با زمانه ماست.

کار روشنگری بدون شک با هزینه همراه هست و دکتر شریعتی نیز هزینه های بزرگی را در این راه پرداخت. شاید غربتش  در دایره حاکمان، عالمان دین و خیلی از روشنفکران نمونه ای  از تعداد بی شمار هزینه ها باشد. کتاب موهن “اسلام شناسی شریعتی” نوشته علی منذر را شاید نمونه بارزی از غربت دکتر دانست. نویسنده در این کتاب علاوه بر تعدی به مقام فکری و روشنگری دکتر شریعتی، از هتاکی به زندگی خصوصی و خانوادگی او نیز دریغ نکرده است. شریعتی وقتی مرد فرصت نیافت تا پیکر اش بر خاک وطنش ارام بگیرد و با غربت تمام در دیار غریب شام برای همیشه آرام گرفت و از میان ما رفت. روحش شاد و یادش گرامی باد

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *