چاله های بزرگ فرا راه جاده صلح

تردیدی نیست که صلح و برقراری امنیت در مملکت، خواست هر شهروند این کشور است. همگان دوست دارند تا جنگ و آدم کشی خاتمه یابد و راهی برای صلح و توسعه گشوده گردد. چندین نسل این سرزمین با نفیر تفنگ  و صدای گلوله بزرگ شده و بسیاری نیز در آرزوی صلح مرده اند. اینک تلاشهای صلح در ابعاد ملی، منطقه ای و جهانی شتاب بیش از پیش را به خود گرفته است. در بعد ملی هم طالبان مسلح و هم حکومت افغانستان ، در ابعاد منطقه ای و جهانی هم کشورهای مهم منطقه و نیز قدرتهای بزرگ ، باورمند شده است که قضیه افغانستان، تنها با دیالوگ سیاسی، مذاکره و تفاهم طرفهای درگیر به نتیجه خواهد رسید. صد البته این رونمایی مثبت، برای مردمان خسته از جنگ افغانستان یک پدیده نیک و مبارک به حساب می آید.

از قراین پیداست که این تلاشها، امیدهای زیادی را در کشور خلق نموده است. این امر موجب گردیده است تا همه شهروندان کشور، آغاز مذاکرات عینی میان حکومت افغانستان و شورشیان مسلح را به انتظار بنشینند. اما سوال اینجاست که کشیدن چنین انتظاری چقدر واقعی به نظر میرسد. به همین سبب، نویسنده معتقد است که چاله های بزرگی فرا راه جاده صلح وجود دارد که احتمال وقوع حادثه را بیش از پیش تقویت میبخشد. وجود چنین سناریوی باعث میشود که کاروان صلح به مقصد نرسد و در میانه راه از بین برود.  با این وضع پیداست که نسل کنونی مانند اسلاف شان، در آرزوی تحقق صلح خواهند مرد و این آمال را به نسلهای بعدی خویش انتقال خواهند داد. در ادامه تلاش خواهد شد تا دلایلی را برای اثبات وجود این چاله ها و احتمال به مقصد نرسیدن کاروان صلح، برای خوانندگان گرامی ارائه نماییم.

دلیل اول: درست است که همگان، اعم از شهروندان عادی و نخبگان سیاسی کشور علاقمند صلح هستند، اما اجماع ضروری برای به موفقیت رساندن پروسه صلح، میان نخبگان سیاسی  وجود ندارد. با اینکه رییس جمهور غنی با طرف های مختلف در کشور، روی قضیه صلح گفتگو و مشورت مینماید اما برایند این مشورت ها خلاف انتظارات کسانی هستند که مورد مشورت قرار گرفته است. همچنان این امر باعث شده است که طیف های مختلف جامعه سیاسی افغانستان با چیدمان تیم مذاکره کننده حکومت افغانستان مخالف باشند و این نارضایتی خویش را از طریق رسانه ها و شبکه های اجتماعی  ابراز نمایند. این نابسامانی در ترکیب بورد مشورتی صلح نیز دیده میشود زیرا افرادی که نام شان در این ترکیب آمده است خود از آن ابراز بی اطلاعی میکنند. صد البته وجود ادارات موازی در مسئله صلح را باید به این مشکلات و سردرگمی افزود زیرا شورای عالی صلح، بورد مشورتی صلح و تیم مذاکره کننده صلح، همگی ادارات موازی هستند که در خیلی از نقاط با هم تداخل وظایف دارند. این موازی کاری و ایجاد ساختار ها و نهادهای طویل و عریض به جای کمک در امر صلح، چگونگی تعامل با مخالفان و شرکای تسریع کننده در این امر را پیچیده تر میکنند.

دلیل دوم: فرض را بر این میگیریم که علارغم پیچیدگی های تذکر رفته، تلاش های کنونی نتیجه دهد و ما در آینده نزدیک شاهد صلح سراسری باشیم. سوال اینجاست که آیا مخالفان سیاسی، قومی و قبیله ای آقای غنی اجازه خواهند داد تا رییس جمهور کنونی نلسون ماندلای افغانستان و پدر صلح این کشور ملقب گردد؟ با تمام مشکلات کنونی که بسیاری آنرا به حکومت وحدت ملی پیوند میدهند، کم نیستند که آقای غنی را بابا خطاب میکنند و مطمن هستند که در دوره بعدی نیز رییس جمهور کشور خواهد بود. به نگرانی های مخالفان آقای غنی این نکته را نیز باید افزود که با به نتیجه رسیدن صلح، اقای غنی بابای باباهای افغانستان خواهد شد و دایم العمر شدن مقام رییس جمهوری نیز برای ایشان دور از انتظار نخواهد بود. نکته بعدی اینست که نگاه به آینده سرنوشت سیاسی مخالفان مسلح، نگرانی برای تحقق صلح را بیشتر خواهد کرد. شکی نیست که در درازمدت ، طالبان نمیتواند با فعالیت های سیاسی جایگاه جدید و قدرتمندی را در جامعه سیاسی افغانستان برای خود رقم بزنند تا از راه آرای مردم به قدرت برسند و رویایی دیرینه تکیه زدن بر سریر قدرت را جامه عمل بپوشانند. با این حساب، طالبانی که باورمند هستند در آینده سیاسی افغانستان جایی ندارند، آیا به آسانی راضی خواهند شد تا در مذاکرات بین الافغانی شرکت نمایند،  ساختار کنونی نظام را هرچند با تغییرات جزئی که میتنی بر آرای عمومی هست را بپذیرند و در غایت به صلح تن در دهند؟ به باور نویسنده، این کار بعید خواهد بود.

دلیل سوم: با اینکه اجماع هر چند ضعیفی را در بعد منطقه ای میبینیم اما این اجماع، برآیند فشار های سیاسی آمریکاست. این فشارها ظاهرا روی کشورهای اثر گذار بوده است که ایالات متحده، کنترل مالی و استخباراتی برآنها دارند و یا به بیانی دیگر این کشور ها وابستگی مالی و سیاسی شان به آمریکا عمیق و گسترده هستند. از این میان به کشوری مانند پاکستان میتوان اشاره کرد که در این اواخر قدم های هرچند کوچک را در راه اعتماد سازی و کمک به صلح،  با آمریکایی ها برداشته است. اما ناگفته نباید گذاشت که شاه کلید قفل صلح، همانند سالهای گذشته فقط در دستان و انحصار پاکستانی ها باقی نمانده است. درست است که از این کشور به عنوان تمویل کننده اصلی گروه طالبان در امر تجهیز، آموزش و پناه دادن به سران شان یاد میگردد اما سالهای طولانی جنگ در افغانستان، به طالبان امکان داده است تا با گسترش رابطه خویش با کشورهای متعدد دور و نزدیک، دیگر در قید و انحصار یک کشور نباشند. از این میان به رابطه این گروه با سازمانهای اطلاعاتی- استخباراتی روسیه و ایران می توان اشاره کرد. پر واضح هست که کشورهای یاد شده میتواند در تسریع و یا کندی پروسه صلح نقش بارزی را ایفا نمایند. با تاسف، رابطه تخاصمی که میان امریکا – روسیه و نیز آمریکا – ایران حاکم است بعید به نظر میرسد تا این کشورها نیات سازنده در قبال پروسه صلح افغانستان داشته باشند. ایران که در حال حاضر با تحریم های خرد کننده آمریکا روبروست، تلاش مضاعف خواهد نمود تا از طریق طالبان و با خلق مشکلات بر منافع امریکا، روی ورق را به نفع خویش برگرداند.

دلیل چهارم:  اخیرا کشورهای روسیه و چین در حل صلح آمیز مسئله افغانستان، ابراز خوشبینی و حتی اعلام آمادگی کرده است. تلاشهای روز افزون چین در متقاعد کردن پاکستانی ها برای همکاری بیشتر با افغانستان و نیز میزبانی اخیر مسکو جهت نزدیک کردن طرف های افغانی از نمونه اقدامات دو کشور هستند که میشود از انها یاد کرد. اما جدال منافع بر سر مسائل حیاتی کلانتر میان روسیه-آمریکا و چین-آمریکا موجب خواهد شد تا این دو کشور تاثیرگذار در صلح افغانستان، زمان بیشتری را ضایع نمایند. با ضیاع وقت برای صلح افغانستان و با خلق فرصت برای خویشتن،  دو کشور را قادر خواهند ساخت تا در چانه زنی  با آمریکا،  مطالبات بیشتری را وصول نمایند. عدم واکنش جدی امریکا در قبال زورگویی روسها بر علیه اوکراین و نیز دیدار روئسای جمهور چین و امریکا در آرژانتین و تمدید فرصت 90 روزه برای حل اختلافات تجاری میان دو کشور، فرصت های هستند که تا به حال دو کشور به نفع خود کمایی کرده است. بدون شک ده ها مطالبات دیگری وجود دارند که دو کشور انتظار دارند تا در بدل همکاری شان در قضیه افغانستان، آمریکا لبیک بگویند. سوال اینجاست که آیا افغانستان برای آمریکا ارزش ان را خواهد داشت تا به این کشورها بیشتر از این باج دهند؟ که با تاسف جواب منفی خواهد بود.

باید دید که حکومت وحدت ملی تا چه میزان اجماع نخبگان سیاسی را بوجود خواهد آورد و به کدام پیمانه لحظات سخت کنونی را مدیریت خواهد کرد. باید منتظر ماند که فشارهای امریکا به کدام اندازه بر کشورهای ذیدخل منطقه مانند پاکستان موثر خواهد افتاد. در اخیر باید انتظار کشید که امریکایی ها به چه میزان با روسیه و چین کنار خواهد آمد. در نهایت باید گفت که صلح خواهی و اعاده صلح امر بسیار سخت خواهد بود اما دست نایافتنی نیست.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *