نگاه ماموریتی به سیاست و نه پنداشتن آن به عنوان شغل

اخیرا شاهد پدیده جدیدی در سیاست ملی کشور هستیم. پدیده ی به نام نجیب زادگان که فرزندان رهبران جهادی آستین بالا زده اند تا در نبود پدران شان بتوانند جایگاه آنان را پر نمایند و سیاست را به عنوان میراث در حیطه خانواده خود نگهدارند. در عنفوان جوانی بسیاری از این آقا زادگان با حضور در مجالس و محافل سیاسی ملی حضور پیدا میکنند تا بتوانند خم و چم سیاست افغانی را بیاموزند. چپن میپوشند و در صفوف اول مجالس می نشینند تا دیده شوند و در اذهان عمومی به عنوان تنها یادگار پدر حک گردند.  چنانچه نگاه گذرا به فرهنگ سیاسی افغانها داشته باشیم میبنیم که ساکنان این سرزمین جدای از بیگانه ستیزی، تن در ندادن به حکومت مرکزی، استقلال خواهی و خود مختاری، گویا مشکلی هم با سیاست خانوادگی (سلسله ی) نداشته اند. مصداق این امر را میتوان در لابلایی تاریخ یافت و از شروع پایه گذاری افغانستان در سال 1126 تا برپایی جمهوری داود خانی 1351، مردمان این مرز و بوم سیاست دودمانی را تجربه کرده است. با وقوع انقلاب کمونستی 1357 بنیاد سیاست مذکور در هم شکست و تا به امروز قدم راست نکرده است. لازم به ذکر است که بحث من در اینجا فردی میباشد و الا جنگ های داخلی کشور و ادامه یافتن ان بیشتر نتیجه میراث پدری خواندن سیاست توسط قوم و یا اقوام خاصی بود که صد البته ته مانده های افکار انچنانی تا هنوز خود را حفظ کرده است و در عملکرد بعضی ها نظیر آقای مخکش خود را نشان میدهد.

مفهومی هست به نام ” تخریب  خلاقانه” یا Creative Destruction که تلاش میکند ساختار هژمون که به نفع جامعه نیست را فرو بریزد.  طرفداران این مفهوم تلاش میکنند تا با نقد سازنده اذهان عامه را به نوعی  روشن کنند و اسباب ریزش پایه های آن ساختار را به تدریج فراهم نمایند که در نتیجه به تخریب کلی آن منجر خواهد شد و جامعه را از گزند آن محافظت خواهد کرد. این ساختارهای ویرانگر ممکن اقتصادی، سیاسی و یا اجتماعی باشد. مثلا داکتر امبدکار در هند تلاش نمود تا با استفاده از “تخریب خلاقانه” پایه های برهمنیسم و برتری جویی را در آیین هندویسم به هم بریزد تا توانسته باشد اسباب عدالت و برابری را برای محرومین جامعه گسترده باشد. خیلی ها در المان و ایتالیا تلاش نمودند تا ساختار سیاسی هژمونیک نازیسم و راسیسم را از بین ببرند و چه بسا بسیاری در این راه، پای چوبه های دار رفتند تا توانستند سعادت ابدی جوامع خود را فراهم نمایند. نمونه اخیر افشاگری روزنامه اطلاعات روز بود که توانست بساط پنهان مخکش و همفکرانش را از تاریک خانه های مخفی که تنها خود شان مفرش را میدانستند بیرون بکشند و از تعصب که همانند موریانه در بستر جامعه نفوذ کرده است پرده بردارند.

جامعه ی روی سعادت و خوشبختی را خواهد دید که در گذشته خویش نماند به عنوان الگو به آن نگاه نکند بلکه با پنداشتن گذشته به عنوان تاریخ، نگاه عبرت و پند اموزی به آن داشته باشد. نزدیک به 224 سال سیاست خانوادگی کجای از درد این جامعه را درمان کرد که اینبار با دوباره میراثی کردن سیاست مداوا نماید. جوامع دموکراتیک به هیچ وجه سیاست خانوادگی را بر نمی تابد و مفهومی به عنوان قداست در سیاست و احترام به خانواده خاصی را نمیشناسد. ساکنین این جوامع با نگاه شایسته سالاری به دنبال رهبران شان میروند و آنان را به زعامت خویش بر میگزینند. افرادی که  دارای برنامه بهتر، توانمندی خوبتر و یک سرو گردن بالاتر از رقیبان خویش باشند. سیاست میراثی در کنار اینکه فساد به بار می اورد، تنبلی و بیکارگی به ارمغان می آورد، جلوی رشد و تکاپوی جامعه را میگیرد و جامعه پویا را به جامعه تملق گوی و چاپلوس مبدل خواهد کرد. با تقویت فرهنگ چشم قربان گویی و خم و راست شدن، انتقاد، تبادل نظر و پویایی فکری را در نطفه خفه میکند و راه را برای انجماد فکری باز می نماید. ما زمانی روی خوشی را خواهیم دید که سیاست را به عنوان ماموریت کوتاه برای خدمت بدانیم و نه آن را حرفه ی برای امرار معاش و وسیله ی برای گذران سیاسی و تبدیل نمودن خویش به عنوان دکاندار دکان سیاسی و آموزش دادن آن به بچه های مان تا همانند شاگردان نجار و نانوا آن را بیاموزند و در آینده همان حرفه پدر را ادامه دهند.

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *